همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

خیال هزینه‌ای ندارد

یک جایی از طاعون آلبر کامو، فرماندار بعد از مدت‌ها که از شروع شیوع طاعون گذشته بالاخره فرمان می‌دهد که: طاعون را اعلام کنید و دروازه‌های شهر را ببندید.

دقیقا یکم اسفند ماه نود و هشت بود، صبح فردای یک کشیک بیست و چهار ساعته‌ی داخلی، وقتی داشتم از راهروی بیمارستان رد می‌شدم، ایستادم و خیره ماندم به چیزی که داشتم از پشت دیوارهای شیشه‌ای می‌دیدم. توی پارکینگ بیمارستان، دکتر ص، ماشینش را خاموش کرد، ماسکش را زد، بعد یک ماسک دیگر روی ماسک قبلی‌اش زد، دستکش‌هایش را پوشید، شیلدش را روی صورتش فیکس کرد، بعد از ماشین پیاده شد. این اولین تصویری است که از کرونا توی ذهن دارم. پیش از آن هم زمزمه‌هاش بود، همه ما می‌دانستیم بیماری هست و صدایش را در نمی‌آورند. اما آن روز انگار بالاخره بعد از مدت‌ها طاعون را اعلام کرده بودند و چند روز بعد دروازه‌های شهر را بستند!

کم کم دارد می‌شود یک سال. یک سال آزگار.

توی طاعون، که انگار کامو برای این روزهای کرونایی نوشته باشدش، چاره‌ی تحمل را توی "خیال" می‌بیند. شما هم خیال بسازید. تا می‌توانید. مثل من که این روزها کارم شده خیال پردازی.

 

ف. بنفشه
شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹
۴ دیدگاه

ننوشتن، بزرگ‌ترین آفتِ نوشتن

چند چیز آفت نوشتن است. یکی آن سکوت و بی‌حرفی و بی‌حوصلگی یا همان چیز که گاهی می‌شود بحران اگزیستانسیال نامیدش یا پوچی یا چیزی شبیه به این. یکی افتادن در مرداب روزمرگی ساده و بی‌اتفاق زندگی، چه در درون و چه در بیرون، و گاهی اوقات درست برعکس، زیادی رویدادها، آنچنان که از شدت فشرده بودنِ وقایع، آدم سردرگم می‌شود و چندتایی‌شان را حتا فراموش می‌کند و به وقت فراغت، آنچنان خسته است که دیگر نای نوشتن ندارد.

یکی از همین روزها از کسی چیزهایی شنیدم که خلاصه‌اش می‌شود همین جمله‌ی کلیشه‌ای که اگر قصد انجام کاری داری، بهانه‌ها را بگذار کنار و همین امروز همه چیز را رها کن و برو سراغش. بی‌صاحب جمله‌ی کلیشه‌ای ساده‌ی مسخره‌ی کاملا درستی است. آدم لجش می‌گیرد اینقدر که این جمله درست است.

با این حساب از همه‌ی این‌ها گذشته اصلی‌ترین دلیل ننوشتن تنبلی است. بزرگ‌ترین آفت نوشتن، ننوشتن است.

 

ف. بنفشه
چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹
۳ دیدگاه