همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

I'm Not a Robot

تمام مسیر برگشت را داشتم به این فکر می‌کردم که آدم فقط باید به رباتی تبدیل شده باشد که هر روز صبح زود از خواب بلند می‌شود می‌رود یک بیمارستانی تا ظهر کار می‌کند، بعد به چند بیمارستان دیگر سر می‌زند، بعد به چند درمانگاه عمومی و گاهی به چند دانشگاه برای تدریس و بعد عصر که شد می‌رود مطب شخصی‌اش و تا نصفه شب بیمار ویزیت می‌کند و معاینه می‌کند و نسخه می‌نویسد و توصیه و درمان می‌کند و شلنگ منعطف آندوسکوپی و کولونوسکوپی با آن دوربین منتهی الیه‌اش را روزی صدبار وارد دستگاه گوارش این و آن می‌کند و بعد آخر شب که شد برمی‌گردد خانه،‌ می‌خوابد و فردا دوباره همین کارها را تکرار می‌کند و فردای دیگرش و فردای بعدش و همه‌ی فرداهای نیامده‌ی دیگر را. آن وقت اگر یک روزی یک دانشجوی سرخوشِ توی عوالمی دیگر، برای یادگار، یک بوستان سعدی زیبای تصحیح فروغی با یک عالمه نقاشی‌های مینیاتور استاد فرشچیان لابه‌لای صفحاتش را برایش هدیه ببرد، در حالی که خودش از شدت علاقه دلش نمی‌آید آن را از خود دور کند، آن وقت مثل رباتی که بهش تبدیل شده، کتاب مذکور را از دانشجوی مذکور می‌گیرد و بدون تشکری یا حتا لبخندی یا برقی توی چشم یا هرچی می‌گذارد گوشه‌ی میز کارش تا شاید یک وقتی یک روزی یک زمانی چشمش به آن بخورد و لایش را باز کند و...

راستش را بخواهید آدم این جور کارها نیستم. همه‌اش به خاطر این بود که روز دفاعم از استاد راهنمایم رفتاری دیدم که به دلم نشست و به نظرم شایسته‌ی تقدیر آمد. لطفی که البته شامل حال من نبود و متوجه کس دیگری بود. به هر حال تقلب کردم و اول کتاب برایش همان تقدیم نامه‌ای را نوشتم که دکتر شفیعی کدکنی ابتدای موسیقی شعر برای یکی از دوستانش نوشته بود. کاش به جای آن از قول خیام برایش نوشته بودم: چون عاقبت کار جهان نیستی است / انگار که نیستی چو هستی خوش باش

اصلا کاش به جای بوستان برایش رباعیات خیام گرفته بودم. به گمانم خیام وارگی بیشتر از حکایات سعدی به دردش بخورد.

توی همین فکرها بودم که چند قطره باران خورد به صورتم. باران می‌بارید. آرام و بی‌جان می‌بارید اما هرچه بود باران بود. ماسکم را تا چانه‌ام پایین کشیدم و هوای تازه و خنک و خوشبوی اول پاییز را فرو دادم توی ریه‌هام. دلم خواست پیاده‌روی نه چندان طولانی پیش روم به اندازه‌ی جاده‌ی بین دو شهر طولانی شود. یقین پیدا کردم که هنوز تا ربات شدن چند صباحی فاصله دارم.

 

ف. بنفشه
سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی