همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

سرم درد می‌کند

خودم را مجبور کرده‌ام بیایم بنشینم این‌جا پشت کامپیوتر و بنویسم. وقتی برای مدتی نمی‌نویسی، دست‌هایت، مثل دست‌های نوازنده‌ای که مدتی نمی‌نوازد یا نقاشی که مدتی نقاشی نمی‌کشد، خشک می‌‌شوند. اما مگر می‌شود این‌جا ننوشت؟ این‌جا تنها جای باقیمانده‌ی مورد علاقه‌ی من در تمام اینترنت است. جایی که هنوز می‌شود بی‌دردسر و بی‌سر و صدا نوشت و نوشت و نوشت.
سرم درد می‌کند. امروز سومین روز متوالی است که این ساعت از روز سردرد می‌گیرم. یک درد مبهم و سمج که از پشت سرم شروع می‌شود و پخش می‌شود در تمام سر و صورتم.
راستی برگشته‌ام خانه و یک خانه‌تکانی اساسی کرده‌ام. گفتن نداشت. شاید بعداً این جمله را پاک کردم. باور کن نمی‌دانم دارم چه می‌نویسم.
سرم درد می‌کند.
روی کامپیوترم کیبرد استاندارد فارسی نصب کرده‌ام و حالا می‌توانم بی‌دردسر نیم فاصله بگذارم. بعضی وقت‌ها از این وسواسی که موقع نوشتن دارم حرصم می‌گیرد. از این کمال‌گرایی که باید بی‌عیب و ایراد باشد هرچه که می‌نویسم. هنوز هم مطمئن نیستم از این‌که همه چیز را رعایت می‌کنم یا نه.
سرم درد می‌کند.
فردا اولین روز اینترنی‌ام است. چه حسی دارم؟ هیچی. دیروز هم‌گروهی‌هایم را دیدم. تمام مدت از باشگاه و رژیم و فلان برند آرایشی و فلان مدل رنگ مو حرف زدند. چه حسی داشتم؟ دیگر چه اهمیتی دارد؟
سرم درد می‌کند.
امروز صبح با او حرف می‌زدم. چه حرفی؟ گفتن ندارد. به خدا گفتن ندارد. دلم می‌خواهد به اندازه‌ی هزار خط بنویسم و گله کنم و اشک بریزم اما گفتن ندارد. این پرانتز بزرگی که وسط زندگی ساده و معمولی‌ام باز شده حالا حالاها خیال بسته شدن ندارد.
سرم درد می‌کند.

ف. بنفشه
يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۸

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی