همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

یک سوال...

مادربزرگم آلزایمر داشت. هیچ کسی را نمی‌شناخت. حتا خودش را هم نمی‌شناخت. همه چیز از یادش رفته بود. حتا راه رفتن هم از یادش رفته بود. مثل بچه‌ای تازه متولد شده احتیاج به مراقبت داشت. مادربزرگم وقتی که مرد سنی نداشت. هفتاد و پنج سالش بود. بدون هیچ گونه بیماری دیگری، نه دیابت، نه فشار خون، نه مشکل قلبی عروقی و نه هیچ مشکل دیگری به جز فراموشی. مادربزرگم نمی‌دانست کیست؟ کجاست؟ اطرافیانش آشنا هستند؟ غریبه اند؟ مادربزرگم عذاب می‌کشید و عذاب می‌داد. مادربزرگم جلوی چشم‌های خودم رفت. افت فشار و بعد ایست قلبی.
من آن زمان سال اول پزشکی بودم. سی پی آر و احیای قلبی عروقی بلد نبودم. هیچی بلد نبود. زنگ زدیم اورژانس. آمد. اما مادربزرگم دیگر مرده بود. این‌ها را گفتم که از شما یک سوال بپرسم.
پنج سال از آن روز گذشته اما هنوز که هنوز است من فکر می‌کنم شاید می‌شد مادربزرگم را با سی پی آر برگرداند. هنوز که هنوز است گاهی فکر می‌کنم اگر آن اتفاق امروز می‌افتاد من باید چکار می‌کردم؟ باید ماساژ قلبی می‌دادم؟ سی پی آرش می‌کردم؟
در نظر بگیرید که بعد از سی پی آر، به خصوص در یک آدم مسن حتما دنده‌ها می‌شکنند. ممکن است آن فرد برگردد. ممکن است در سی سی یوی یک بیمارستانی بستری‌اش کنند و بعد چند روز دیگر، بعد از تحمل یک عالمه درد و سختی فوت کند. ممکن است زنده بماند. ممکن است دنده‌های شکسته توی قلب و ریه‌های فرد فرو برود و پارگی ایجاد کند. ممکن است هر اتفاقی بیفتد. این را در نظر بگیرید که اگر برگردد چند صباحی به عمرش اضافه شده به علاوه‌ی دردی که ممکن است تحملش را نداشته باشد.
بگذارید سوالم را این‌طور بپرسم:‌ آدم مسنی هست که در حال زجر کشیدن است. با پیری و همه‌ی مشکلاتش. آدم مسنی هست که در حال زجر کشیدن نیست اما از کِبَر سن حالا وقت مردنش شده. جلوی شما دچار ایست قلبی می‌شود. شما پزشکید. آن مریض را سی پی آر می‌کنید؟
شاید الان اگر در چنین وضعیتی قرار بگیرم در لحظه تصمیمم این نباشد که فقط بنشینم و نگاه کنم. اما واقعا چکار باید کرد؟
 

ف. بنفشه
سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸

نظرات (۱۴)

بله سی پی آر میکردم،این کار دست کاری در کار خدا نیست،چون من معتقدم هرگز جز چیزی ک خدا مقدر کرده اتفاق نمیوفته،اینکه بعد از سی پی آر زنده بمونه یا هر اتفاقی براش بیوفته باز هم ب خواست خداست :) 
پاسخ:
من خودم هم اگه توی اون موقعیت باشم شاید همچین کاری بکنم. حالا نه صرفا به این دلیل که هر اتفاقی بیفته به خواست خداست، به خاطر اینکه خب من آموزش دیدم برای اینکه یه کاری بکنم... نمی‌دونم.
ولی ببین یک آدمی خیلی طبیعی داره در اثر کهولت سن می‌میره. من برای چی باید دست ببرم توی کار طبیعت؟
چون دوسش داریم و خب شاید یک مقدار خودخواه باشیم ک بخاطر اینکه یه کم بیشتر داشته باشیمش حاضر باشیم درد بیشتری تحمل کنه.
پاسخ:
حالا اگه یه آدم غریبه باشه که نمی‌شناسیش چی؟
بازم این کارو انجام میدادم :/ نمیدونم من اکثر اوقات احساسم جای منطقم تصمیم میگیره!مطمعنم اگه این کارو انجام نمیدادم و اون همون لحظه جون میداد خیلی عذاب وجدان داشتم،ولی اگه یه کاری  میکردم براش، حداقل اینطور فکر میکردم که من هر کاری تونستم انجام دادم :)
پاسخ:
مرسی از اینکه جواب دادی. :)
خواهش میکنم خانوم دکتر :)))
من بدون شک نجاتش می‌دادم (تجربه شده) اما سوالت سوال به شدت جذابیه. راستش من می‌ترسم از اینکه بعدش نتونم خودم رو ببخشیم از کمکی که نکردم. ترجیح می‌دم من تلاشم رو بکنم و اگه جناب عزرائیل خیلی اصرار به بردنش داره، ایشون هم تلاش خودش رو بکنه. اما درباره اون فرد به نظرم با نجاتش هنوزم گزینه مرگ روی میزه. اما با مرگ دیگه گزینه زندگی روی میز نیست. شاید از نظر من ناظر زنده بودنش رقت‌انگیز باشه، اما از نظر خودش از زندگی لذت می‌بره...
پاسخ:
درسته.. ممنونم
اینکه ممکنه خودش هنوز از زندگی لذت ببره نکته‌ی جالبیه. ممکن هم هست نبره. ممکن هم هست اصلا نفهمه زندگی چیه.. هرچیزی ممکنه.
و واقعیتی که وجود داره اینه که به احتمال زیاد برنمی‌گرده. ممکنم هست برگرده.
تا آخر خوندم و تقریبا جواب در ذهنم بود اما چون در انتها اسم کارِ« خدا » آمد؛ دیگه حرفی ندارم.
پاسخ:
حالا شما خدا رو بخون "طبیعت".
سی‌پی‌آر نمی‌کردم. زنده نگه‌داشتنش بیهوده زجر دادن و زجر کشیدنه. چه اینکه کاری نکردن براش می‌تونه اخلاقی‌ترین کارِ ممکن باشه.
پاسخ:
یک همچین سوالی در مورد بیمارای سرطانی هم برای ما بود. اینجا یه بیمارستانی هست که واقعا بعضی روزا دو سه تا مریض سرطانی سی پی آر می‌شن. که معمولا هم برنمی‌گردن. سوال همین بود که آیا واقعا زنده نگه داشتن یه بیمار سرطانیِ اند استیج که واقعا دیگه هیچی ازش نمونده کار درستیه یا نه؟ خب اونجا سی پی آر می‌کنن. و همه‌ی تلاششونو می‌کنن. که به نظر من اخلاقی هم هست.
در این مورد نظرت چیه؟
چنین بیمارانی وضعیتشون فرق می‌کنه. این افراد هنوز برای زندگی کردن، حقِ انتخاب دارند. و تا وقتی خودشون مرگ رو انتخاب نکرده‌ن بهتره برای زنده نگه‌داشتنشون همۀ تلاش رو کرد.

سوالِ چالش‌برانگیزتر می‌تونست این باشه که برای افرادی که دچارِ خونریزی مغزی شدند و بعد از عمل‌جراحی نه توانایی بلع و تکلم و راه‌رفتن دارند، (یک دست‌وپاشون حرکت نداره) و هوشیاری و ادراکشون هم ثبات نداره (گاهی کارهای غیرقابلِ درکی ازشون سر می‌زنه)، و دیگه هم ممکن نیست وضعیتشون بهبود پیدا کنه، چه باید کرد؟ این دست بیماران هم زجرِ زیادی می‌کشن. هم خودشون هم خانواده‌شون. و اگر مثلاً دچارِ حملۀ قلبی شدند، باید سی‌پی‌آر کرد یا نه؟

راستش در این مورد جوابِ قطعی‌یی ندارم. می‌تونم بگم خانواده‌شون حقِ انتخابِ مرگ یا زندگی‌ش رو دارند، و بهتره قبل از سی‌پی‌آر ازشون سوال بشه که می‌خوان احیا بشه یا نه؛ مثلا. چون میشه گفت اون آدم بیش از اونکه برای خودش زنده باشه، برای خانواده‌ و به خواستِ اون‌هاست که زنده هست. البته خودِ این موضوع هم یه چالشِ اخلاقیِ دیگه‌ست که آیا درسته کسی رو که چنین وضعیتی داره و زجر می‌کشه، به‌خاطرِ دلِ خودمون زنده نگه داریم یا نه!
پاسخ:
شرایط سختیه اما بازم به نظرم با کسی که داره به مرگ طبیعی می‌میره متفاوته. نمی‌دونم. نمی‌دونم چی بگم.
در ضمن بگم که این پست منو یادِ فیلمِ Still Alice 2014 انداخت که دربارۀ آلزایمره. اگه ندیدید می‌تونه گزینۀ خوبی برای تماشا باشه.
پاسخ:
ممنونم.. حتما می‌بینم در اولین فرصت. :)
من در این شرایط مغزم سراغ چیز دیگه ای جز نجات دادن نمیره.حتما سی پی آرش میکردم.
من به معجزه باور دارم.شاید خدا تو رو وسیله ای برای نجات اون آدم قرار داده، از پزشکی چیزی نمیدونم ولی مثلا  فرض کنیم شاید بعد از اینکه برگشت آلزایمرش رفع شده باشه و همه چیز رو به خاطر بیاره.
پاسخ:
قرار نیست چنین اتفاقی بیفته. مغزی که آتروفی شده دیگه به حالت عادی برنمی‌گرده.
سلام :)
یه روز خواب بودم و بین خواب و بیداری داشتم می‌شنیدم که خواهرم میگه "رفته تو کما، فلان و فلان اعضای بدنش هم از کار افتاده. کاش دیگه به هوش نیاد، اینجوری خودشم راحت‌تره" و چون هنوز کامل هشیار نبودم، فکر می‌کردم اونی که رفته تو کما منم و خواهرم داره به خاطر خودم آرزوی مرگمو می‌کنه! هی می‌گفتم نهههه! نهههه! بذارین من برگردم، من تو همین شرایطم برگشت رو به مرگ ترجیح میدم.
در حالی‌که دقیقا چند روز قبلش، برای یه همچین کیسی گفته بودم اگه برنگرده به نفعشه! و فکر نکنم دیگه همچین جمله‌ای رو برای کسی استفاده کنم.

در مورد مرگ به علت کهولت سن و دست نبردن تو کار خدا هم باید بگم خدا خودش مجوز داده که اگه "می‌تونیم" آدم‌ها رو از مرگ نجات بدیم. گفته اگه کسی یه نفرو زنده بداره، گویا کل انسان‌ها رو زنده داشته! اینکه قدیم cpr بلد نبودن، دلیل نمیشه که حالا ما بلدیم هم انجام ندیم.
پاسخ:
ممنون از جوابت.
  • جولیک ‌‌‌‌‌
  • اگه الکساندر فلمینگ موقع کشف پنی سیلین فکر می کرد «اگه خدا میخواست ما عفونت نگیریم خودش یه کاریش می کرد» ما الان هشت میلیارد نبودیم. و اینکه ما هشت میلیاردیم ما رو در معرض خطر انقراض قرار داده، چون منابع طبیعی محدودن و نرخ مرگ و میر انسان ها با پیشرفت علم کمتر و کمتر میشه.
    آیا الکساندر فلمینگ کار اشتباهی کرد؟

    به نظرم به این فکر نکنین که خدا چی میخواست. خدا اگه چیزی رو میخواست کتبا و شفاها اعلامش می کرد.
    پاسخ:
    واقعا به نظرت این مثالی که زدی به سوال من ربطی داشت؟
    یک انسان مسن مثلا هشتاد نود ساله‌ای که عمرشو کرده و به کهولت سن رسیده و حالا در آرامش مرده چه ربطی به عفونت باکتریال و درمانش داره؟
    نمی‌دونم این کار چقدر درسته ولی من اون جمله رو از نوشته‌ام حذف می‌کنم تا روی نظراتتون تاثیر نذاره.

  • جولیک ‌‌‌‌‌
  • ربطش این بود که برای نجات آدم ها به "وقت مردنش شده" و "حقشه بمیره" و "تو کار خدا دست نبریم" و "چطوری بمیره به نظر من راحت تره برا خودش" متوسل نشویم. :| تازه شما واسه یه نفر پرسیدی، فلمینگ نسل بشر رو دگرگون کرد، به زعم خودش کمک کرد به بشریت، بعد ما الان به خاطر همون کمک هشت میلیارد آدمیم که "اگه از عفونت باکتریال می مردیم راحت تر بود تا از گشنگی و تشنگی سقط شیم".

    احتمال نود و پنج درصد آره.البته اینکار کاملا غریضی انجام میشه اینو مطمنم چون من از طرفدارای سخت این جمله ام که "تو زمان درد،مرگ بهترین راهه."

    اما بازم میگم شاید فقط یه جمله یه صحنه یه صدا باشه که اون بعد از نجاتش حس کنه و واقعا از ته قلبش لبخند بزنه یا یه کسی،ننیدونم فرزند نوه پدر فلان و بهمان؛یه لبخند بزنن از بودنش.

    مگه ما تو زندگی مزخرفمون چی به جز چندتا لبخند داریم که یه عمر بهشون فکر میکنیم.خلاصه اینکه معتقدم شخص که نجات پیدا کنه شاید بتونه برای یه لبخند با احتمال نمیدونم چند درصد دردشو تحمل کنه.عرچند شایدم نتونه....//

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی