گاهی که به زندگی فکر میکنم احساس میکنم تکه چوبی هستم که آب با خود به ساحل آورده باشد.
آقای موراکامی یک جایی اوایل کتاب "از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم" نوشته: «من بدون نوشتن افکارم بر کاغذ درک درستی از امور نخواهم داشت، بنابراین ناگزیرم دست به کار بگیرم و کلمات را پشت سر هم ردیف کنم. در غیر این صورت راهی به درون معنا و مفهوم دویدن پیدا نخواهم کرد.»
به جای دویدن هر کلمهای که دلتان میخواهد بگذارید. من چند وقتی است درک درستی از امور ندارم.
یک جای دیگری از همان کتاب جملهی معروفی مینویسد که مانترای لحظات سخت دویدن یکی از دوندگان معروف ماراتن بوده، میفرماد: «درد اجباری است، و رنج اختیاری است.»
اینطور!