همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

روزگاری شد که در تعبیر هیچ افتاده‌ایم

از قول تارکوفسکی نوشته: «در شانزده سالگی فکر می‌کنی که می‌توان جهان را تغییر داد،‌ در هجده سالگی افکارت به صخره‌ها می‌خورند،‌ در بیست سالگی متوجه می‌شوی که نمی‌توان چیزی را عوض کرد و در بیست و پنج سالگی درک می‌کنی که جهان تو را تغییر داده.» اگر توی بیست و هشت سالگی هم به یقین برسی که جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است،‌ آن‌وقت شاید بشود یک فکرِ درخوری به حال بقیه‌ی راه کرد. بعد مثلا ممکن است توی سی سالگی به این نتیجه برسی که هیچ بر هیچ بودن آن‌قدرها هم بد نیست. یا بعدتر توی سی و پنج سالگی بفهمی که: «هیچ بر هیچ بودن خیلی هم حال می‌ده!»

 

ف. بنفشه
سه شنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۱
۱ دیدگاه

زندگی در حباب‌های شیشه‌ای دشوار است

دختره گفت من چیکار به کار تو دارم؟

پسره گفت تو اصلا کار به کار کی داری؟

دختره گفت هیشکی.

پسره گفت آدمی که با کسی کار نداره اصلا برای چی هست؟

دختره گفت پس میرم که نباشم.

 

 

ف. بنفشه
سه شنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۱
۲ دیدگاه