زندگی ادامه دارد
که از من متنفر شوی. که این دلتنگی را مثل باقی چیزها که نابود کردی، بسوزانی و خاکستر کنی و تمام. متنفر بودن آسانتر از دلتنگیست. و بالاخره یک روزی تمام میشود. برای من اینطور کار نمیکند، اینکه بسوزانم و خاکستر کنم و نابود کنم و تمام.. اما خب.. برای هرکسی فرق میکند.
زندگی ادامه دارد.
من تا ته این راه رفتم. برای شدن همه کار کردم. نشد. آنقدری که چیزی نماند ازم. آن آدمی که میشناختی تمام شد. نیست و نابود شد. تو ندیدی. نبودی. تو اگر متوجه عاقبتش بودی حالا باید ممنونم میبودی. تو اگر شاهد تلاشم بودی... نگفتم. نمیخواهم. همان نفرت برایم کافیست.
یک روزی همینجا شروع میشود و یک روزی همینجا تمام. رسمش گویا اینطور است.
ولی زندگی ادامه دارد.
برای من اما اینطور کار نمیکند. من با این درد یک جوری کنار میآیم. با همهی اینها. همیشه همین بوده. کاش میتوانستم برای تو، برای آدمها توضیح بدهم. کاش میشد شرح داد. نمیشود. ذاتش گویا اینطور است که نشود. همیشه اینطور بوده.
این بار شبیه آن بار دیگر نبوده که مثلا بعد از پنج سال ده سال یکی به آنیکی پیام بدهد که ببخش مرا. (من البته به او گفتم هرگز نمیبخشمش.) بین ما اما کسی لازم نیست کسی را ببخشد. نقلِ بخشیدن نیست. قشنگیش به همین است. درستیش به همین است.
زندگی اما ادامه دارد.
نمیبخشیم، فراموش نمیکنیم.
زندگی اما ادامه دارد....
ولی کاش اونی که به من نوشت ازت متنفرم و نمی بخشمت
بخشیده باشه منو