پنجاه و پنج
من از چشمها میترسم وقتی خیرهام میشوند، از چشمهای تو نه. از دهانها وقتی میخندند، میترسم. وقتی حرف میزنند نه. از دهان تو نمیترسم، از حرفهات نمیترسم.
من از آن دیوارها میترسم که زیر سقفش شبها حرفهام میریزند توی سرم و مثل یک کندوی زنبور وزوز میکنند.
حق داری