استاد شجریان
صدای شجریان برای من اینطور بوده که از یک جایی دیگر صرفاً تصنیف گوش کردن مرا راضی نمیکند. از من بپرسی شجریان را باید در آلبوم گوش داد. باید پیش درآمد و درآمد و ساز و آواز گوش کنی تا به تصنیف برسی. صدای شجریان را باید جرعه جرعه نوشید. باید مزه مزه کرد. شجریان باید ذره ذره توی وجودت تهنشین شود.
محمد ضیمران در صفحهی هفت کتاب "گذر از جهان اسطوره به فلسفه" نوشته: اسطوره نیازهای عمیق دینی و اخلاقی را برآورده میکند. حتا در مواردی میتواند پاسخگوی نیازهای روزمره نیز باشد. شجریان برای من معنای کامل اسطوره است.
اگر بخت یار میبود و روزی استاد را میدیدم حتم دارم اولین چیزی که بهشان میگفتم این بود که: ما عاشقی را هم با صدای شما آموختیم، با:
حلاجوشانیم که از دار نترسیم
مجنونصفتانیم که در عشق، خداییم
چند روز پیش یک توییتی در توییتر مدام کوت میشد که: ابیاتی که با صدای شجریان در ذهنتان زمزمه میکنید چیست؟ بیشک اولین چیزی که به ذهنم آمد آوازی بود از آلبوم دود عود که استاد، شعر عطار را با آهنگسازی پرویز مشکاتیان و تار داریوش طلایی در گوشهی نهفت از دستگاه نوا میخوانند:
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هرکه خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
گاهی اوقات این آواز نوا را میگذارم روی تکرار و پشت سر هم گوش میدهم و مدام به این فکر میکنم که چرا از این همه زیبایی نمیمیرم؟ آنجایی که میگوید:
در عشق تو عقل سرنگون گشت
جان نیز خلاصهی جنون گشت...
خلاصهی تمام حس من به صدای استاد است. خلاصهی آنچه که از عشق تجربه کردهام. خلاصهی "او".
حتم دارم روزی تاریخِ ما را مینویسند و از استاد آوازخوانی یاد میکنند که حکومتی از او میترسید و بر محبوبیتش رشک میبرد.
* به خط استاد شجریان در سال ۱۳۶۲