همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

فاش بگویید

دیشب توی واتس اپ برایم پیام فرستاد که مثل همیشه می‌خواهد با من حرف بزند و من مثل همیشه جوابش را ندادم. مثل همه‌ی دفعه‌های پیش که جواب پیام‌هایش را نمی‌دادم یا مثلا بعد از دو سه روز با بی‌حوصلگی کلمه‌ای برایش می‌نوشتم یا مثل وقت‌هایی که پیشنهاد قرار حضوری می‌داد و من بهانه می‌آوردم که سرم شلوغ است یا فرصتش را ندارم یا نمی‌توانم یا نمی‌خواهم و الخ. امروز صبح که موبایلم را روشن کردم دیدم پیام داده که ده سال است مرا دوست دارد و می‌خواهد بداند که از طرف من هم علاقه‌ای وجود دارد یا نه. به علاوه‌ی مقادیری مقدمه چینی درباره‌ی اینکه من توی زندگی خیلی تلاش کرده‌ام و خیلی چیزها به دست آورده‌ام یا نیاورده‌ام و اهدافی داشته‌ام یا دارم و کاش می‌گذاشتی این حرف‌ها را حضوری بزنم و الخ، که همه مزخرف بود. جان کلام همان جمله‌ی اول بود که البته مرا متعجب نکرد. حسم بیشتر از غافلگیر شدن این بود که: خوب. بالاخره گفت آن دو کلمه‌ی لعنتی را. قطعا گفتن دوستت دارم آسان نیست اما بگویید. تهش که چی؟ من هم گفته‌ام. من این دو کلمه را به یک نفر بارها و بارها گفته‌ام. تهش که چی؟ نمی‌دانم. هرچی. مهم این است که بگویید.

من با این آدم بزرگ شده‌ام. یک جورهایی همبازی بچگی‌هایم بوده. خانواده‌هایمان با هم رفت و آمد داشته‌اند. می‌خواهم بگویم من از نگاهش می‌فهمم که توی دلش چه می‌گذرد برای همین همه‌ی این سال‌ها سعی کرده‌ام خودم را از او دور نگه دارم. جایی که ممکن است حضور داشته باشد آفتابی نشوم، با او هم‌کلام نشوم. این طور بگویم، من تا آنجا که در توانم بوده از این آدم فرار کرده‌ام. راستش من این روزها هیچ ربطی به آدم ده سال پیشی که او عاشقش شده ندارم. من حتا هیچ ربطی به آدمی که پنج سال پیش بودم هم ندارم. عوض شده‌ام. خیلی بیشتر از آنچه که کسی بتواند تصورش را بکند عوض شده‌ام. کاش بفهمد بهتر این است که عوض تلف کردن عمرش به پای کسی که هیچ از او نمی‌داند برود پی کسی که بتواند عشقش را فاش بگوید و از گفته‌ی خود دلشاد باشد نه اینکه توی پستوی واتس اپ پنهان شود و مدام قید کند که دوست دارد حرف‌هایش بین خودمان بماند.

- دوست داشتم این‌ها را کمی کامل‌تر بنویسم اما در حال گوش دادن به آلبوم نوا، مرکب خوانی استاد شجریان هستم و صدای استاد هوش از سرم برده.

باقی بماند برای بعد.

بعد نوشت: «... ولی من به دردت نمی‌خورم.» این جمله را چند بار و به چند نفر گفته باشم خوب است؟ اما شاید درستش این باشد که بگویم: «من به درد هیچ کس نمی‌خورم.»

 

ف. بنفشه
جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۸

نظرات (۲)

  • محال ‌‌‌
  • اینکه دلدادگی را امری اختیاری بدانید جالب است.

    پاسخ:
    اختیاری نمی‌دونم.
    ولی دلدادگی هم درجاتی داره.

    به درد هیچ کس نخوردن هم یه ویژگیه که هر کسی اونو نداره، بعضیا به درد همه می‌خورن، خوب نیست که این :)

    بعد مثل این می‌مونه که یکی تو جنگ زخمی شده باشه بعد دکتر برسه بالا سرش بگه که این دیگه کاریش نمیشه کرد، اینایی که به درد هیچ کس نمی‌خورن این شکلی‌ان، حالا نمی‌دونم باعث امیدواریه یا ناامیدی، ولی خب این شکلیه دیگه، خدا رو چی دیدین شایدم دکتره اشتباه کرده :)

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی