همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

جمعیتِ بَکّائون

شفیعی کدکنی در کتاب "حالات و احوالات م.امید" صفحه‌ی ۶۵ درباره‌ی مهدی اخوان ثالث نوشته: «وقتی از فعالیت سیاسی ناامید شده بود، فکر عجیب و غریبی را دنبال می‌کرد. می‌گفت می‌خواهم یک جمعیتی را تشکیل بدهم که برنامه‌اش فقط گریه باشد. یعنی دسته‌جمعی راه بیفتیم برویم به کوچه‌ها و بازارها و حتا شهرها و روستاها و در آن‌جا فقط گریه کنیم. هرکس هم بپرسد هیچ پاسخی جز گریه ندهیم. فقط گریه. جمعیتِ بَکّائون.»

حالا که کارمان شده سکوت، و امیدی نیست که بتواند ما را به جایی ببرد، و حرف زدن تنها غر زدن است و بس، به نظرم گریستن ایده‌ی درخشانی است.

تصور کنید... .

از آنجا که هیچ جایی توی قانون اساسی یا هیچ کتاب فقه و قانونی صرف گریستن جرم نیست، و توی هیچ رساله‌ی توضیح المسائلی گریستن حرام یا حتا مکروه نیست، می‌توانیم با خیال راحت گریه کنیم. هرچند هیچ بعید نیست به جرم گریستن هم دستگیرمان کنند، اما اگر کردند باز می‌توانیم گریه کنیم. اگر به جرم گریستن کتک خوردیم باز می‌توانیم بیشتر گریه کنیم. در جواب هر پرسشی هم گریه. فقط گریه.

بعد ممکن است توی روزنامه‌ها تیتر بزنند چند تن از اعضای جمعیت بَکّائون در اعتراض به اتفاقات اخیر (نپرسید چی؟ هرچی! "اتفاقات اخیر" بسیار است. اینجا که ما زیست می‌کنیم از "اتفاقات اخیر" اعیانیم.) روبه‌روی ساختمان فلان، گردآمده، یک ساعت گریستند. یا مثلا فلانِ فلانی _ یکی از اعضای اصلی جمعیت بَکّائون _ در مصاحبه با بی‌بی‌سی فارسی، یا یک رسانه‌ی کوفت دیگری، نیم ساعت گریست.

مثلا.


ای درختانِ عقیمِ ریشه‌تان در خاک‌های هرزگی مستور!

یک جاودانه‌یْ ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند.

ای گروهی برگ چرکین‌تارِ چرکین‌پود،

یادگار خشکسالی‌های گردآلود،

هیچ بارانی شما را شست نتواند.

 

/ مهدی اخوان ثالث _ از این اوستا، بخش پایانی شعر "پیوندها و باغ‌ها"

 

ف. بنفشه
دوشنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۱

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی