بازی اعدام
صورتهای خندان، خندههای بزرگ، خندههای بزرگِ مصنوعی، محبتهای الکی، صورتهای بزک کردهی ساختگی، بینیهای ساختگی، گونههای ساختگی، ابروهای ساختگی، لبهای ساختگی، عضلات ساختگی، زیباییهای ساختگی، سر تا پای ساختگی. زیباییهای پودری مصنوعی.
بدم نمیآمد مثل مهمانی باغ زعفرانیهی رمان شب یک شب دوی بهمن فُرسی یک بازی اعدام راه بیندازم تا کثافتی که پشت چهرهی بزک کرده و لبخندهای اغراق آمیزشان پنهان شده بود آشکار شود.
بدم نمیآمد آخر بازی به جای کشتن یکی از آنها اسلحه را روی شقیقهی خودم میگذاشتم و به جای پایان دادن به ملال تنها یکی از آنها به ملال بیپایان خودم پایان میدادم.
ممنون از شما که لجنها و کثافتهای ذهن منو میخونید. :))