nervous breakdown
آخرین ساعات آخرین کشیک طب اورژانس:
۴:۴۰ : آقای هفتاد و چند سالهای با سابقهی تیموما (سرطان) و سابقهی بیست سالهی مشکلات قلبی را آوردند با اپیستاکسی (خونریزی بینی).
۴:۴۵ : بیمار ویزیت شد. خونریزی متوقف شده. بیمار استیبل است.
۴:۵۵ : بیمار شیرینگ شد. مایع دریافت کرد.
۵:۱۰ : بیمار هنگام گذاشتن مش بینی زیر دستم ارست (ایست قلبی تنفسی) کرد. رزیدنت نبود (کجا بود؟ نمیدانم.) اتند نبود (کجا بود؟ خواب بود.) چه کسی توی بخش بود؟ فقط من بودم و یک پرستار. شروع کردم به دادن ماساژ قلبی. (دختر بیمار کنارم جیغ میکشد و گریه میکند.)
۵:۱۱ : بیمار کد خورد.
۵:۱۱ : سی پی آر شروع شد. بیمار اینتوبه شد.
۵:۳۰ : بیمار برگشت.
۵:۳۵ : بیمار مجددا سی پی آر شد.
۵:۵۰ : بیمار اکسپایر شد. (فوت کرد.)
۷:۰۵ : من پس از دقایقی تحمل فشار عصبی، بغض فروخورده، دپرشن عمیق، احساس عدم امنیت، استرس و اضطراب فراوان و لرزش دستها جلوی کل پرسنل بخش زدم زیر گریه. توی آخرین ساعات آخرین کشیک اورژانس، مریضم زیر دستم ارست کرد و فقط من بودم و من. از خیلی چیزها نمیشود حرف زد. خیلی چیزها گفتن ندارد. هرچه بود من بودم که آنی خراب شده بودم. تمام اعتماد به نفسم را در ثانیهای از دست داده بودم. کجا بودم؟ چکار میکردم؟ چه کسی بودم؟ نمیدانستم.
۴:۴۰ : آقای هفتاد و چند سالهای با سابقهی تیموما (سرطان) و سابقهی بیست سالهی مشکلات قلبی را آوردند با اپیستاکسی (خونریزی بینی).
۴:۴۵ : بیمار ویزیت شد. خونریزی متوقف شده. بیمار استیبل است.
۴:۵۵ : بیمار شیرینگ شد. مایع دریافت کرد.
۵:۱۰ : بیمار هنگام گذاشتن مش بینی زیر دستم ارست (ایست قلبی تنفسی) کرد. رزیدنت نبود (کجا بود؟ نمیدانم.) اتند نبود (کجا بود؟ خواب بود.) چه کسی توی بخش بود؟ فقط من بودم و یک پرستار. شروع کردم به دادن ماساژ قلبی. (دختر بیمار کنارم جیغ میکشد و گریه میکند.)
۵:۱۱ : بیمار کد خورد.
۵:۱۱ : سی پی آر شروع شد. بیمار اینتوبه شد.
۵:۳۰ : بیمار برگشت.
۵:۳۵ : بیمار مجددا سی پی آر شد.
۵:۵۰ : بیمار اکسپایر شد. (فوت کرد.)
۷:۰۵ : من پس از دقایقی تحمل فشار عصبی، بغض فروخورده، دپرشن عمیق، احساس عدم امنیت، استرس و اضطراب فراوان و لرزش دستها جلوی کل پرسنل بخش زدم زیر گریه. توی آخرین ساعات آخرین کشیک اورژانس، مریضم زیر دستم ارست کرد و فقط من بودم و من. از خیلی چیزها نمیشود حرف زد. خیلی چیزها گفتن ندارد. هرچه بود من بودم که آنی خراب شده بودم. تمام اعتماد به نفسم را در ثانیهای از دست داده بودم. کجا بودم؟ چکار میکردم؟ چه کسی بودم؟ نمیدانستم.
قابل توصیف نیست.