شماره ۱۷۵
از خواب بیدار شدم. از دلایل رفتنم اسکرینشات گرفتم. از صفحهی خودم. از صفحهی اکسپلور. از چیزهایی که دیگران لایک میکنند، همان چیزهایی که محتوای تولیدی من هیچ ربطی بهشان ندارد. بعد ـ بی هیچ توضیح و اعلامی برای دیگران (کدام دیگران؟) ـ اینستاگرامم را دیاکتیو کردم. دلیل رفتنم را Just need a break انتخاب کردم. حوصله نداشتم برای اینستاگرام بنویسم که اینجا دیگر هیچ وقت برای من آن اینستاگرام شش سال پیش نمیشود. که اینجا دیگر خیلی شلوغتر از آن شده که آدمی مثل من بتواند توش دوام بیاورد. که من اینجا خیلی احساس غریبی میکنم و سلیقهام با سلیقهی غالب آدمهای اینجا جور نیست. که اگر تا الان هم مانده بودم یک دلیل خصوصی داشتم و دلیل خصوصیام هم همین سه شب پیش فروپاشید و دیگر برای کی بمانم؟ برای کی حرف بزنم؟ برای کی عکس بگیرم؟ و الخ. بعد بلند شدم. دست و صورتم را شستم. کتری برقی را روشن کردم. نصف قاشق مرباخوری چای خشک ریختم توی فلاسک. در یخچال را باز کردم. شیشهی شربت دیفن هیدرامین را که حالا تویش هل ریختهام برداشتم. چند دانه هل ریختم کف دستم. یکیشان را برداشتم. بوییدم. انداختم روی چای خشکها. بعد صبر کردم دو سه دقیقه از جوشیدن آب بگذرد. آب را ریختم روی چای خشک و هل و در فلاسک را بستم. بعد کمی فکر کردم به اینکه هنر در این است که آدم بتواند دل درد معمولی حاصل از گاستروآنتریت را از شکم حاد تشخیص بدهد. که آپاندیسیت مریض پرفوره نشود و پریتونیت ندهد. هنر در این است که میان مهرههای دومینو ای که دارند یکی پس از دیگری روی هم میافتند تو نیفتی و استوار بایستی و به دور باطل پایان دهی. الان میخواهم بروم خودم را برای کنفرانس فردایم آماده کنم. شاید شب بروم توی محوطهی مجتمع و چند دقیقهای بدوم. بعد برگردم و کتاب آخرم را تمام کنم و بخوابم.
پ ن: از حالا به بعد اینجا برای من همه چیز است.
آدمیزاد و حال و مودش! سخت نگیر سخت ترین اتفاقا واسه افتادنن و فقط زمان میخوان
به علاوه اینکه روزمرگیه خوش فضایی بود از روشن کردن کتری برقی به آخر :)
عالی
یک قاشق چایخوری گلاب هم به این معجون اضافه کنید، بینظیر خواهد شد. به خصوص بعد از غیرفعال کردن حسابکاربری :)
جالب بود
---
تراریوم