ارتفاع صفر بالای سطح گه
فردا رسما اولین روز کارم است. کلکسیون بدبیاریهام آنجا تکمیل شد که فهمیدم پزشک درمانگاهی شدهام که سانتر کرونای این منطقه است. این شهر کوچک یا به قول هماتاقیام روستای بزرگ، با مردمان مهربانِ فضول.
امروز زشتترین ماکارونی دنیا را پختم. موقع آشپزی هر لحظه لیست خریدهام طولانیتر میشد: نمک، زردچوبه، رب گوجه فرنگی... . ماکارونی با یا بدون رب گوجه فرنگی و آویشن و فلفل دلمه و نخودفرنگی و اینها چه فرقی میکند؟ شاید فردا هم آبگوشت بدون گوشت بپزم یا عدس پلوی بدون عدس مثلا. به قول رومن گاری در خداحافظ گاری کوپر: «در ارتفاع صفر بالای سطح گه همه کار مجاز است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هماتاقیام نه تنها دو سه سال از من کوچکتر نیست که چهار سال هم بزرگتر است و زنگخور موبایلش موزیک کارتون آنشرلیست. کمی اگر تلفنش را دیر جواب بدهد ناخودآگاه با خودم میگویم: آنه! تکرار غریبانهی روزهایت چگونه گذشت؟ :))
اینجا اتوماسیون اداری شبکه بهداشت است. از گلدانهای پشت پنجره تعریف کردم و بعد کارمند مربوطه به خودش اجازه داد خصوصیترین سوالات جهان را از من بپرسد.