فراموشی به مثابه درمان
رولان بارت یک جایی از سخن عاشق در وصف غیاب و فراموشی نوشته:
تحمل این غیاب البته به یمن فراموشی است. من، هر از چندی، خائن میشوم. این شرط بقای من است؛ چون اگر فراموش نکنم، میمیرم. عاشقی که گاهی فراموش نکند از آکندگی، فرسودگی، و فشار حافظه خواهد مرد (مانند ورتر).
من هنوز که هنوز است گاهی در پایان یک روز سخت، گاهی پس از یک بحث کوچک، گاهی وسط گریههایم از درماندگی، وقتی گرسنهام، وقتی زیادی سیرم، شبی که خوابم نمیبرد، وقتی کلافه توی تخت از این دنده به آن دنده میشوم، وقتی برای جستن چیزی که نمیدانم چیست موبایلم را بیهوا روشن میکنم یا اینستاگرامم را به امید دیدن پستی که میدانم قرار نیست دیگر هیچ وقت ببینم باز میکنم و هزاران وقت و بیوقت ساده و پیچیدهی دیگر، به تو فکر میکنم.
میترسم روزی این ناتوانیام در فراموش کردن، مرا از آکندگی، فرسودگی و فشار حافظه بکشد.