مختصری دربارهی ناتورِ دشت
هولدن کالفیلد...
مخلوق سلینجر، یک راویِ غیرقابل اعتماد است. سلینجر نوجوانی را خلق کرده که ظاهرا از همه چیز بیزار است. به هر چیزی یک ایرادی میگیرد و در جای جای داستان به مرور زمان حتا از کسانی که دوستشان دارد هم بیزار میشود. هولدن یک افسردهی به تمام معناست. در وصف این نفرت و بیزاری هولدن همین بس که وقتی الیا کازان، کارگردان معروف سینما قصد داشت فیلمی از رمان ناتور دشت بسازد و میخواست از سلینجر برای این کار رضایت بگیرد، سلینجر به او پاسخ داد: نمیتوانم چنین اجازهای بدهم زیرا میترسم هولدن این کار را دوست نداشته باشد. (اگر از من بپرسی، هولدن قطعا از این کار خوشش نمیآمد!)
چیزی که مرا دربارهی این کتاب اذیت میکند این است که هر جا اسم سلینجر را سرچ کنید حتما چند جملهای از زبان هولدن را میبینید که به عنوان جملات قصار نویسنده نوشته شدهاند. به نظر من نسبت دادن جملات ذهنِ خام یک نوجوان به سلینجر کار چندان معقولی نیست. سلینجر خالق این شخصیت است اما این به آن معنا نیست که هر حرفی که این پسر میزند همان حرفها و همان جهانبینی سلینجر باشد. هنر سلینجر در ناتور دشت نوشتن جملات قصار نیست بلکه خلق یک نانویسنده است، یک نوجوان با کیفیت و ادبیات هولدن کالفیلد.
این رمان برخلاف ظاهر ساده و نثر روانش بسیار پیچیدهتر از این حرفهاست.