کسانی که میخوانند از آنهایی که مینویسند ترسناکترند
کسانی که میخوانند از آنهایی که مینویسند ترسناکترند. ترسناکتر آنیست که آیینه میشود و میایستد روبهروت و زل میزند توی چشمهات. حالا دیگر فرار کنی یا نکنی، بمانی یا نمانی فرقی نمیکند.
غمانگیز وقتیاست که آیینهی روبهرو نبیند که تو خیلی بیشتر از آنکه بشود دستی سمتت دراز کرد فرو رفتهای. خیلی بیشتر از آنکه شکایتی داشته باشی. آدم، از اندوه نهفته در اعماق وجودش رهایی ندارد، حتا اگر بهترین تراپیستهای جهان را در کنارش داشته باشد. یک چیزهایی هست. هر کاریش کنی هست.
یک وقتهایی قفسی که داخلش هستی قفلی به درش نیست که بخواهی دنبال کلیدش بگردی یا نه، یک وقتهایی درِ قفس چهارطاق باز است اما تویی که دیگر دلت نمیخواهد از آن در بروی بیرون.
یک جایی آن بیرون یک کافهی کوچک هست که توش یک تنگِ شیشهایِ بزرگ هست پر از کلیدهایی که صاحبانشان هیچ وقت برای یافتنشان تلاشی نکردهاند.
پ ن: شده یک فیلم پلی کنید که در پسزمینهی کارهایتان پخش بشود و شما به کارهایتان برسید ولی بعد آنقدر جذبتان کند که تا خودِ سکانس آخر نتوانید ازش چشم بردارید؟
سلام
هیچگاه قفسی وجود نداشته و نخواهد داشت.
ذهنیت و باور ماست که قفسها را میسازد.
قفسی نیست....
چرا ترسناک و ترسناک تر ؟؟؟