چهل و دو
این سرما خیلی خالص است، این تاریکی شب خیلی خالص است؛ آیا خود من موجی از هوای یخ زده نیستم؟ که نه خون داشته باشم، نه لنف، نه گوشت. که در این مجرای طولانی به طرف رنگپریدگی آن سو در جریان باشم. که جز سرما چیزی نباشم.
| تهوع _ ژان پل سارتر |
زندگیام هرگز چیزی بهجز واژهها نبوده است
این سرما خیلی خالص است، این تاریکی شب خیلی خالص است؛ آیا خود من موجی از هوای یخ زده نیستم؟ که نه خون داشته باشم، نه لنف، نه گوشت. که در این مجرای طولانی به طرف رنگپریدگی آن سو در جریان باشم. که جز سرما چیزی نباشم.
| تهوع _ ژان پل سارتر |