Nah man! I'm pretty fucking far from OK
راستش را بخواهید تا همین چند دقیقه پیش میخواستم برای همیشه بیسر و صدا از اینجا بروم و جای دیگری بنویسم. حتا آن جای دیگر را ساختم و قالبش را طراحی کردم، و یک پست هم داخلش گذاشتم اما بعد پشیمان شدم. این پشیمانی، پشیمانیِ خوبی است. پشیمانی وقتی هنوز کاری را انجام ندادی پشیمانیِ خوبی است، بعد از انجام آن کار، پشیمانی میشود یک لغت مهمل بیمصرف که دیگر موضوعیت ندارد. این را بعد از کوتاه کردن موهام فهمیدم. دقیقا وقتی آرایشگر موزر را کشید پشت موهام و ریختشان کف زمین بود که فهمیدم باید واژهی پشیمانی را از فرهنگ لغت حذف کنند و مفهومش را هم از ذهن همهی ما پاک کنند تا دیگر غصهی کارِ کرده، آبِ ریخته، موی تراشیده و هیچ چیز غیر قابل برگشت دیگری را نخوریم.
پشیمان شدم چون رها کردن اینجا برایم مثل رها کردن فرزندم، توی یخبندان، پشت در خانهایست که نمیدانم چه کسانی داخلاش زندگی میکنند.
آدم توی وبلاگ نویسی اگر میخواهد پایدار بماند نباید به وبلاگنویسهای دیگر نزدیک شود. این را هم وقتی یکی از وبلاگنویسها توی تلگرام بلاکم کرد فهمیدم. اما مهمتر از آن، برای پایداری در نوشتن اصلیترین چیز نترسیدن است. و من میخواهم نترسم دیگر. یا درستتر: من دیگر نمیخواهم بترسم. (حقیقتا چرا وبلاگِ این بیسواد رو میخونید؟ نخونید بگذارید منم راحت بنویسم دیگه! دو سه روز پیش باز یک کسی یک جایی ما رو لینک کرد و این خرابشده ۵۸۱ نفر بازدید کننده داشت و من ترسیدم. از اینکه دیگر نتوانم اینجا بنویسم ترسیدم. نباید بترسم. و دیگر نمیخواهم بترسم.)
من توی این ده روز چیزهای زیادی فهمیدم. یکیش این است که میخواهم خیلی جدی شروع کنم به درس خواندن برای امتحان دستیاری. و دیروز هم یک فصل نفرولوژی خواندم. (چقدر زیاد!) یک سال بعد این موقع احتمالا همهی درسها را دو دور خواندهام و موهام آنطور که توی گوگل سرچ کردهام پانزده سانتیمتر یا شاید هم بیشتر بلند شده است.
ـ نویسنده همین الان خط کش را برداشت و به این نتیجه رسید که: ۱۵ سانتیمتر که خیلی خوبه! اگر با مکملها بشود کردش بیست که دیگر عالی میشود. سالی بیستتا میشود به عبارتی دو سالی چهلتا و سه سالی شصتتا که خیلی هم عالیتر. حالا تا سه سال دیگر کی زنده است و کی مرده؟ بفرما! مجبورم تا سه سال دیگر زنده بمانم تا موهام به بلندی اولش برسد.
اگر فکر کردید که من برمیگردم و این نوشته را مثل همیشه از اول ویرایش میکنم کور خواندهاید. دیگر از این کارها خبری نیست. زین پس نوشتهها همه شلخته، در هم و بر هم، زشت و بیسر و ته خواهند بود. مثل موهام صبحها که از خواب بیدار میشوم. باور کنید صبحها باید مثل جودی ابوت یک تکه اسفنج خیس بگذارم روی موهام تا کمی از پریشانی بیرون بیاید.
میخواهم بنشینم و خوب شدن حالم را مثل بلند شدن موهام تماشا کنم.
وضعیت فعلی: سه سانتیمتر! یک فصل، و حال خودم هم بد.. بد..
/ با به روز رسانیهای بعدی با ما همراه باشید. من فعلا قصد رها کردن اینجا را ندارم. /
اینجا رو ول نکن برو لطفا ولی اگه خواستی جای دیگه بری مارو هم در جریان بذار :')
راه حل: برای پستهات رمز بگذار و رمزش رو فقط به کسایی که میدونی آشنا نیستند بده.
الحمدِلله که ترک نکردی اینجا رو :)