همیشه‌ی متروک

زندگی‌ام هرگز چیزی به‌جز واژه‌ها نبوده است

‌دوای سیاهی سفیدی است؟

ساعت یازده و چهل و شش دقیقه‌ی شب چهاردهم اردیبهشت است و من چنین احساسی را هیچ وقت پیش از این تجربه نکرده‌ام. بعید است یک جور حمله‌ی پنیک باشد، امیدوارم اینطور نباشد.. شاید یک جور حمله‌ی اضطرابی ساده.. شاید..

آنقدر حرف برای گفتن دارم که مغزم توان مرتب کردنشان را ندارد.

الان فقط می‌ترسم.. هیچ اتفاق بدی نیفتاده.. هیچی نشده اما می‌ترسم. احساس می‌کنم قلبم به اندازه‌ی قفسه‌ی سینه‌م بزرگ شده.

 

ف. بنفشه
چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۱

نظرات (۱)

:( امیدوارم بهتر شده باشی 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی