پنجاه و یک
وقتی بهتر نمینویسم، پس چرا مینویسم؟ اگر آنچه را که میخواهم بنویسم، نمینوشتم، چه میشدم؟ نهایتا پشت سر خود درجا میزدم؟ من مثل کسی که از اتاق تاریک میهراسد، جرأت خاموش ماندن ندارم.
برای من نوشتن تحقیر شخصی است، ولی نمیتوانم از نوشتن رها شوم. نوشتن برای من مثل اعتیادی است که از آن نفرت دارم و با وجود این، استفاده میکنم. مانند عادتی زشت که حقیرش میشمرم ولی نمیتوانم شرش را از سرم کم کنم.
| فرناندو پسوا ـ کتاب دلواپسی، ۸۴. (۱۹۰) |