بازگشت همه به سوی اوست!
من تجربهی وبلاگنویسی دارم. ده سال پیش در بلاگفا وبلاگی داشتم با اسم مستعار و خزعبل مینوشتم، شعر کپی پیست میکردم، از طریق پیکوفایل موزیک آپلود میکردم و الخ. اینستاگرام آمد و پیج اینستاگرام ساختم. اوایل همه چیز خوب بود، خلوت و آرام بود کسی کسی را نمیشناخت از نزدیکان و آشنایان من تقریبا هیچ کس اینستاگرام نداشت. خلاصه حرف زدن راحت بود. برخلاف وبلاگ، مخاطبانت مشخص بودند و "عدد" توی مشتت بود. دارم از زمانی حرف میزنم که فقط میشد عکسهای یک در یک در اینستاگرام منتشر کنی. اما گذشت و شلوغ شد. دوست و آشنا و فامیل دنبال کنندهام شدند، آب که میخوردم فرداش بیست نفر با لبخندِ کسی که "من خبر دارم که تو آب خوردی" نظاره گرم بودند. خبر رسید جمعی از کسانی که حتا آنها را نمیشناسم در دورهمیهاشان پستها و کپشنهای مرا تحلیل میکنند. کمی گذشت. به عکس بسنده کردم، بی نوشتهای، بی آنکه بتوانم از چیزی که دارد از درون مرا میپوساند حرف بزنم. باز گذشت و دیدم اصلا نوشتن یادم رفته. تو بگو یک جمله، نمیتوانستم بنویسم. دوران فیس بوک سر آمده بود. با توجه به اتفاق قریب الوقوع "هر ایرانی یک کانال تلگرام"، از کانال داشتن هم بیزار بودم. رفتم توییتر. مخاطب نداشتم. اصلا دلم مخاطب نمیخواست. اسم مستعار دوست نداشتم. از اکانتهای با اسم مستعار خوشم نمیآمد. حرفهایم در صد و چهل و حتا در دویست و هشتاد کاراکتر جا نمیشد. فحش دادن هم بلد نبودم. این شد که برگشتم به وبلاگنویسی.
اینجا اما هنوز همان است که بود. همان آرامِ دوست داشتنیِ همیشه.