از کتب پزشکی تا سانفرانسیسکو!
عزیزی پیام داده که: فردا از اون بیست سیتا کتابِ سانفرانسیسکو امتحان داری؟ میخواستم بگویم سانفرانسیسکو جای دیگری است (اشاره به کتاب داییجان ناپلئون!) این کتابها مع الاسف بیشتر به درههای جهنم میمانند تا سانفرانسیسکو.
راستش مغزم از شدت یک عالمه بیماری و اندیکاسیون و کنتراندیکاسیون و روشهای تشخیصی و یک عالمه عدد و رنج نرمال و غیر نرمال و اسم دارو و عوارض درمان و یک عالمه کوفتِ دیگر در حال انفجار است. اینها را میگویم یک وقت فکر نکنید که من از رشتهام متنفرم، نه اصلا، فقط در حال حاضر از شدت این حجم از اطلاعات دهنم سرویس شده! منتظرم فردا بشود و بروم قیمهها را بریزم توی ماستها و تمام.
خلاصه که با این حساب، سانفرانسیسکو که هیچ، به قول آن مرد هندی توی داییجان ناپلئون: طبیعت ما بهوت افسرده هی!