ببین چگونه جان مشوش است، عدد بده
هرچقدر گفتم برای سفرهی هفت سین ماهی گلی نخر افاقه نکرد. آخرش رفته یک ماهی قرمز بزرگ طفلکی خریده و انداخته توی تنگ بلور. نشستهام به حرکاتش نگاه میکنم. داشتم بهش میگفتم این دنیا برای ما آدمها هم دیگر دنیای به درد بخوری نیست برای توی بیچاره که دیگر چه عرض کنم. همان بهتر که نمیفهمی. راست است که فقط سه ثانیه حافظه داری؟ جدیدا با حیوانها هم حرف میزنم. راحتتر از آدمها. خیلی راحتتر.
هیچ حسی به سال جدید ندارم همینطور هیچ تصمیمی و هیچ فکری. خدا میداند که فردا و پسفردا با امروز و دیروز برایم هیچ فرقی ندارند. اگر بخواهم اتفاقات را مثل دیگران بیندازم گردن سالی که گذشت، باید بگویم سالی که گذشت برای من اصلا سال خوبی نبود. به خصوص نیمهی دوماش و همینطور نیمهی اولش! اصلا مردهشور سالی که گذشت را ببرند. ولی خب تقصیر سال چیست؟ مگرنه که ۱۳۹۷ فقط یک "عدد" است مثل هزاران عددی که برای خودمان ساختهایم؟ مگرنه که یک تعدادی روز از پسِ هم میآیند و میروند و یک سری اتفاق هم این وسط برایمان میافتد که معمولا بد است و... این حرفها گفتن ندارد. همه میدانند. فقط دوست داریم اتفاقات بد را بیندازیم گردن سالی که گذشت به این امید که در سال جدید ادامه نیابند. غافل از اینکه زندگی و روزها و دقیقههایی که درگذرند به هیچ جایشان نیست که فردا ساعت یک و نمیدانم چند دقیقهی بامداد سالْ نو میشود.
مادرم چند روز است مدام میپرسد: کشتیهات غرق شده؟ دلم نمیآید بگویم دیگر کشتیای نمانده مادر من. گمان کنم سال جدید باید از صفر شروع کنم به کشتی ساختن. به هرحال کشتیهای جدیدی برای غرق شدن باید وجود داشته باشد.