اینستاگرام (۲)
در روزگار اینستاگرام یک بار یک شخصی توی دایرکت برایم نوشته بود: «چقدر با برنامهای» البته به علاوهی یک مشت یاوهی دیگر. حالا شاید بیرحمی باشد در مورد کسی که ازت تعریف کرده بگویی یاوه گفته ولی اگر این کار را توی دایرکت اینستاگرام انجام داده باشد گفتناش کمتر بیرحمی به حساب میآید. اغلب این کار را برای (به اصطلاح خودشان) مخزنی انجام میدهند اما جالب است بدانید که این یکی دختر بود! (این را هم بگویم که یک بار دایرکتی داشتم از یک دوست همجنسگرا و البته این یکی پسر بود! میخواهم بگویم دختر یا پسر بودن دیگر میک سنس نمیکند! این یکی آمده بود فقط کمی درد دل کند و برود. (یادم بیاورید یک زمانی از خاطرات اینچنینی ام هم برایتان بنویسم. از اینکه مادر دهر روی پیشانیام نوشته: لطفا بیایید با من درد دل کنید!)) میخواستم در جواب بزرگواری که گفته بود با برنامهای بنویسم که من یک عمر است از الابختکی بودن و بیبرنامه بودن رنج میبرم آنوقت تو چطور از چند پست و کپشن اینستاگرامی به این نتیجه رسیدهای که من با برنامهام؟ دقیقا با کدام استدلال؟ با علم به کدام شناخت؟ نگفتم. معمولا حوصلهی توضیح دادن به آدمها را ندارم.
من اگر بخواهم در مورد دایرکتهای پنج شش سال اینستاگرام داشتن برایتان بنویسم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. از بعضیهاشان حتا میشود یک داستان کمدی درآورد. البته ناگفته نماند که دوستیهایی هم از خلال این دایرکتها شکل گرفت که بعضیهاشان برایم واقعا ارزشمند اند.
یک زمانی مد شده بود میآمدند توی دایرکت از ویژگیهای اخلاقیام میگفتند. مثلا بیست سی تا از ویژگیهای شخصیتی من را که از میان پستها _به خیال خودشان_ متوجه شده بودند را برایم ردیف میکردند. اینستاگرام همین است. با دیدن چند پست و استوری از کاربرها به افراد توهم شناختنِ آن کاربر دست میدهد. مثلا کسی که یک سال یا دو سال است که تو را فالو میکند فکر میکند دیگر کاملا تو را شناخته است. یک بار میان یکی از دایرکتهای اینچنینی با کسی آشنا شدم که این یکی از قضا واقعا آدمشناس بود. حتا از روی عکس یک نفر میتوانست برایت شرح دهد که او چه جور آدمی است. و شاید باورتان نشود، کاملا درست میگفت. باور کنید از شخصیت آدمهایی که میشناختم یک چیزهایی میگفت که خودم پیش از آن بهشان دقت نکرده بودم یا بعدها به حرفش میرسیدم. آدم عجیبی بود. اینکه چطور و از کجا میفهمید را نپرسید، من هم نمیدانم. متأسفانه خیلی وقت است که از او بیخبرم. در دوستیهای معمولی، وقتی به ابراز علاقه یکی از دو طرف منجر شود گند زده میشود به همهچیز. او گند زد به دوستی معمولیمان وگرنه من هنوز دوستی داشتم که در مواقع لزوم با فرستادن عکسی از یک شخص برایش میتوانستم کل رازهای شخصی آن فرد را بفهمم. واقعا حیف شد. آدمهای عجیب و غریب توی زندگی من زیاد آمدهاند و رفتهاند.
من اگر بخواهم در مورد دایرکتهای پنج شش سال اینستاگرام داشتن برایتان بنویسم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. از بعضیهاشان حتا میشود یک داستان کمدی درآورد. البته ناگفته نماند که دوستیهایی هم از خلال این دایرکتها شکل گرفت که بعضیهاشان برایم واقعا ارزشمند اند.
یک زمانی مد شده بود میآمدند توی دایرکت از ویژگیهای اخلاقیام میگفتند. مثلا بیست سی تا از ویژگیهای شخصیتی من را که از میان پستها _به خیال خودشان_ متوجه شده بودند را برایم ردیف میکردند. اینستاگرام همین است. با دیدن چند پست و استوری از کاربرها به افراد توهم شناختنِ آن کاربر دست میدهد. مثلا کسی که یک سال یا دو سال است که تو را فالو میکند فکر میکند دیگر کاملا تو را شناخته است. یک بار میان یکی از دایرکتهای اینچنینی با کسی آشنا شدم که این یکی از قضا واقعا آدمشناس بود. حتا از روی عکس یک نفر میتوانست برایت شرح دهد که او چه جور آدمی است. و شاید باورتان نشود، کاملا درست میگفت. باور کنید از شخصیت آدمهایی که میشناختم یک چیزهایی میگفت که خودم پیش از آن بهشان دقت نکرده بودم یا بعدها به حرفش میرسیدم. آدم عجیبی بود. اینکه چطور و از کجا میفهمید را نپرسید، من هم نمیدانم. متأسفانه خیلی وقت است که از او بیخبرم. در دوستیهای معمولی، وقتی به ابراز علاقه یکی از دو طرف منجر شود گند زده میشود به همهچیز. او گند زد به دوستی معمولیمان وگرنه من هنوز دوستی داشتم که در مواقع لزوم با فرستادن عکسی از یک شخص برایش میتوانستم کل رازهای شخصی آن فرد را بفهمم. واقعا حیف شد. آدمهای عجیب و غریب توی زندگی من زیاد آمدهاند و رفتهاند.
آخرین دایرکت جدی که قبل از بستن صفحهام (که فعلا فکر میکنم موقتی است.) گرفتم نقل به مضمون این بود که «گاهی درست متوجه عکسهایی که میگیرید یا چیزهایی که مینویسید نمیشم...» این هم از آن جملههای متداولی است که زیاد شنیده و خواندهام. و خب مشت نمونهی خروار! واقعا شنیدن چند بارهی یک چنین جملهای ناراحت کننده و ناامید کننده نیست؟
مطلب مرتبط قبلی: اینستاگرام (۱)